سیزده بدر
حسام جونم امسال سیزده بدر خیلی بهت خوش گذشت ، پارسال که همش یا گریه کردی یا خوابیدی ههههههههه ولی امسال با بچه ها بازی کردی و با باباجون و دایی جون کلی شلوغی کردی ...
نویسنده :
مامان
12:54
پسر آشپز من
این روزا اولین جیزی که به ذهنم می رسهاینه که خیلی شلوغ و شیطون شدی از دیوار راست بالا میری پشت مبلها برا خودت یه را مخفی خخخخخخخخخخخخخ درست کردی و میری اونجا قایم میشی و دوست داری من بگم حسام کو ، حسام چی شد که از خنده ریسه میری و می گی أدییییییییییییی ههههه از دست تو دیگه نمی تونم برم سر اجاق چون گریه می کنی که بشینی رو کابینت و غذا رو هم بزنی هههههههههه اینم یه نمونه ...
نویسنده :
مامان
12:49
سال تحویل
شرح به زودی .......... سال 92 هم با همه خوبیها و بدیهاش ، با کم و زیادش تموم شد و رسیدیم به لحظه سال تحویل ، حس و حال عجیبی هستش سر سفره هفت سین و آدم دلش پر میشه از تمنا و تمنا و تمنا .... و خدای مهربونی که ازش خواستم سلامتی همه عزیزانم رو و موفقیتشون رو، و اینکه بزرگ شدن و به ثمر رسیدنت رو ببینم در کنار پدرت. ...
نویسنده :
مامان
20:32